صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شکست سکوت

صبا کاشت حلزون شنوایی شده و حالا شنواست.

تو خونه ما همه در حال نوشتن وخوندن هستن همین باعث شده.....

چند روزه یه سر رسید قدیمی رو که گذاشته بودم    دور بندازم گیر  دادی وبر داشتی حالا اون سر رسید   شده دترت(دفترت)بعد با یه    اداد(مداد) راه می افتادی دنبال بقیه  وهی میگی    ایشی ایشی (بشین) طرف که نشست دیگه بدبخت    تعطیل میشه   چون تمام کارو زند  گیش و باید    ول کنه تا هیییییی دش دش (چشم چشم دو ابرو)   بکشه  هی تو ورق بزنی اون بکشه ...   ...
27 مهر 1390

پرستار میشوم...شعر از عمو مهرتاش

مریض که می شوی پرستار می شوم ... می آیم و می نشینم کنار تخت دلتنگی ات موهایت را با دستانم نوازش می کنم می روم و قرص "ماه " را برایت می آورم! تب که می کنی در حوض شب پاشویه ات می کنم حوضی که همان قرص در آن است و پتوی نم دار ابر را رویت می کشم دستانت را در دستم می گیرم و تا خود صبح برایت دعا می خوانم غصه نخور نازنین من  تا خورشید سلام کند  خوب شده ای ...  ...
19 مهر 1390

این هم بگذرد

مهر ماه به نیمه رسیده واکثر استادای دانشگاه بهمون تحقیق گفتن ومن سخت مشغول انجام تکالیفم هستم .کلاسهای صبا هم همچنان ادامه داره .وخدا رو شکر ازپیشرفتش راضییم .چند وقتییه دیگه من صبارو کلاس نمیبرم و بابا ی صبا اونو میبره ومن تمرینات اورو انجام میدم .مادر وپدر مهربونم که جاداره ازشون  تشکر کنم .ودستاشونو ببوسم .هم خیلی من وکمک میکنن.الان که دارم وب رو اپ میکنم صبا وپدرش پیش خانم ولی زاده مربی زحمتکش صبا هستن ..روزها میگذره ومن هر روز احساس ارامش بیشتری میکنم چون با بزرگ شدن صبا  اون عاقل تر میشه وحرفامو میفهمه هر چندبازیگوشه . ...
19 مهر 1390

واکسن هجده ماهگی

امروز رفتیم مرکز بهداشت وواکسن هجده ماهگی ات و زدی.خیلی درد کشیدی ولی چه میشه کرد برای سلامتی خودته .امیر حسین هم مریضه وبرای اینکه تو ازش نگیری دیشب بردیمش خونه مامانی اونجا مامانی ازش پرستاری کنه .میدونی که مامانی عاشق شما هاست وامیر حسینم از خداش بود اونجا بمونه.خلاصه از بیرون که اومدیم ناهارت ودادم خیلی نخوردی از درد پات گریه میکردی مثلا خانم دکتر و میزدی بعد به خودت میگفتی   ناس ناس.. (ناز)بعدم لبات وغنچه میکردی وبه زور خم میشدی تا پات و بوس کنی نمیدونستم به کارات  بخندم یا برا درد کشیدنت ناراحت باشم ..چند تا عکس از اون لحظه ها رو تو ادامه پست  گذاشتم.الهی تنت هیچوقت درد نبینه ...
19 مهر 1390

فتح قله

نمیدونم چرا اصلا از بلندی نمیترسی یعنی کافییه حواسم نباشه یه چیزی میزاری زیر پات ومیری بالای مبل .میز. اینه توالت.تخت..حالا مراحل بالا رفتن از اینه توالت ...
12 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکست سکوت می باشد